25 ماهگی هیراد جونِ مامان و بابا
عشق ما 25 ماهه شد عشق ما ماهه شد روز به روز کارهای جدید یاد میگیری و ما رو ذوق زده میکنی شروع 25 ماهگی شما همراه بود با مسافرت ما به سمت آلاشت و ساری و بابلسر ( سفر تابستانی ) و کلی با همدیگه خوش گذروندیم و شما باز هم دریا رفتی و کلی ذوق میکردی و بلند بلند اسمش رو صدا میزدی . وقتی میریم خونه مامان طلعت شما یه ورقه از دایی میگیری و میگی نقاشی و بعد هم مداد ها و خودکارها رو میاری و شروع میکنی به نقاشی کشیدن و با هر چیزی که میکشی مامان و صدا میکنی تا نگاه کنه که پسر گل ش چطوری نقاشی کشیده و دائم میگی حوری جون نقاشی و مامان هم کلی برات غش و ضعف میره. ...