15 ماهگي مهروي ما
يك ماه ديگه گذشت و پسرمون 15 ماهه شد پاشو از خواب بيدار شو كوچولو
خيلي خوشحاليم كه خدا پسر يكي يدونه و سالم و شاد و بانشاط بهمون داده
عزيز دلم ديگه حسابي هنرمند شدي و كارهاي خارق العاده از خودت نشون ميدي(اخه از الان دنبال تميزي و نظم هستي گلم)
هروقت بابا اكبر ميخواد بره رو تردميل شما زودتر از اون ميري تا كفشهاي بابايي رو بپوشي
بعضي موقع نميدونم از بازيهات بخندم يا نگران باشم جوجو
اخه مگه اينم شد كار كه شما انجامش ميدي عزيز دلم
خيلي كار خوبي كردي ؟ اينجوري نگاه ميكني بلا
سعي ميكني حرف بزني جديدا ميگي مامان و منم ميگم جان مامان و خوشحال ميشي و دوباره تكرار ميكني و هر دوتا مون باهم ذوق ميكنيم و وقتي بابا هم از سركار مياد ميگي با و مكث ميكني و بعدش يه با ديگه ميگي و كلي باباجونو خوشحال ميكني البته به كفش و دمپايي (پاپوش ها)ميگي بفش و ددر هم كه ديگه نگو
داشتيم ميرفتيم باغ پايين بابا اكبر كه دايي هم با ما اومد چون دوره اين ماه با خاله محبوبه س رفتيم تا مثل هميشه دور هم باشيم
وقتي ميچسبي به دايي ديگه نميشه تو رو جدا كرد ماماني
اينم از شاهكاراي خاله محبوبه كه يادت ميده با گچ رو ديوار نقاشي بكشي
رفتم پشت خونه باغ تا فلفل بچينم ديدم داري پشت سرم مياي تا كمك كني گلم
همه چي رو ميتوني با علم و اشاره بگي و خيلي راحت ميشه فهميد كه منظور ت چيه
اينجا قند ميخواستي كه نداديم بهت و اينجوري براش اشك ريختي فدات شم
خوب ياد گرفتي كه با اشكات ميتوني به هرچي ميخواي برسي
الانم راحت ميگي قند و بايد حتما با چاي بخوري اخه جوجويي مثل تو اين چيزا رو از كجاياد گرفته
جمعه قرار شد بريم با بابااكبر و مامان طلعت و دايي بريم باغ دماوند بابايي و سر راه يه عالمه شتر ديديم و كلي ذوق كردي و انها رو با انگشتت نشون ميدادي
وقتي رسيديم سرد بود و دايي شما رو پتو پيچ كرد
براي خودت ميگردي و خيلي بهت خوش ميگذره
بابا عاشقته و از هر لحظه براي بودن با تو و خوشحال كردنت استفاده ميكنه
ماماني و بابايي عاشقت هستند و ازاينكه با اونايي كلي خوشحالن
ما هم به اندازه شما شاديم و از خدا يه دنيا ممنونيم كه فرشته اي مثل شما رو به ما داده
اينم از محصولات اينجا كه اينقدر با ولع گازش ميزني گل پسرم
وقتي رسيديم خونه خسته بودي و يه كم استراحت كردي البته استراحت كه نه غش كردي
وقتي بيدار شدي برنامه حمام رفتن و دوش گرفتن داريم كه اونقدر دوست داري وقتي ميگيم حمام بلافاصله ميگي حم و ميدوي سمت حمام و خودت مراحل اونو خيلي خوب ميدوني
موقع لباس پوشيدن برنامه داريم چون ديگه مثل قديما ساكت نيستي و كل تخت رو دور ميزني تا لباس بپوشي
جديدا عشقم محل ناف ش رو پيدا كرده و ميگه بيب و بعد از اون هم هر وقت حمام ميبرمت و يا لباست رو عوض ميكنم سريع نشونش ميدي و ميگي بيب
بعد از حمام هم انقدر كه ورجه وورجه كردي هميشه خوابت مياد و بعد از شير خوردن ميخوابي
هيراد كوچولو
آب گفتن و فراموش نكردي و گاهي كه ميخواي سر حرفت بموني فقط آب گفتن رو تكرار ميكني
و وقتي هم كه خونه عمه سيمين رفتيم (با مامان مهين و عمه مهديه ) و عمه برات آب انار گرفت و آورد
عشقم
بابا اكبر براي انجام كارهاي بيمه اومده بود اينجا و مامان مهينم اينجا بود كه شما گير دادي تا عينك بابايي رو بگيري و بزني ، البته كه خيلي بهت ميومد اما بعد از چند دقيقه اي طبق معمول هميشه پيشي اونو برد
ماماني من دوست داري راه بري و خسته هم نميشي براي همين خيلي با هم بيرون ميريم و اگر با كالسكه بريم هميشه جزو خوردنيهايي كه داري كشمش و موز و بيسكويت مادر پايه اصلي هستند و هر از گاهي چيز ديگه اي كه دوست داري رو جايگزين ميكنيم
يه روز هم خواستيم بريم خونه مامان طلا كه از خونه خودمون 15 دقيقه است و شما با قدمهاي كوچولوت امدي و اين مسير رو نزديك يك ساعت بيشتر شد كه رفتيم و از كنجكاوي به همه طرف ميري و براي ماشين هايي كه رد ميشن دست تكون ميدي و بعدش ميگي رفــــــــت
باهم چند باري پارك رفتيم و خوشبختانه اونقدر آداب معاشرتت خوبه كه نگو و خيلي راحتي و اصلا خجالتي نيستي و عاشق سرسره هستي و كمي هم تاب سوار ميشي اما نه خيلي زياد
بعضي وقتها هم كه هوا سرده و نميشه بيرون رفت تو خونه مشغول هستي
نبات مامان اونقدر بزرگ شده كه هرچي بهش ميگيم گوش ميده مثلا اگه بهت بگيم توپ و بده يا شوت كن يا قل بده يا بنداز ميتوني بين تك تك انها تفاوت رو قائل بشي و همون كاري رو كه گفتيم انجام بدي
يه روز ظهر كه بابا مهدي هم خونه بود كمك كردي و سفره رو انداختي تا با هم و كنار هم نهار بخوريم
اخه شما فقط براي صبحانه مياي سر ميز و براي نهار دوست داري مانور بدي و هم بازي كني و هم غذا بخوري و براي راحتي شما ما هم اومديم تا كنار هم غذا بهمون مزه بده .گاهي هم كه بيرون ميريم يه ميزي ميگيريم كه جاي مانور برات داشته باشه و بتوني راحت باشي و اذيت نشي جيگرم
نفسم
وقتي ديديم خيلي علاقه به راه رفتن داري رفتيم و برات يه دمپايي گرفتيم تا تو حياط راحت باشي و شما هم خيلي دوستش داري نگاه كن چطوري داري بهشون نگاه ميكني
عسلم
وقتي ميريم خونه مامان طلا شما فورا ميري تو اتاق دايي و اونجاس كه يا ميري سروقت گيتار دايي يا وسايل روميزش مخصوصا ابپاش و عاشق اين هستي كه دونه هاي آب مثل نم بارون روي صورتت بشينه
البته ناگفته نمونه كه توي اين ماه بارون اومد و شما بي نصيب نموندي و حسابي زير بارون رفتي
يدونه مامان
وقتي ميخوايم بريم بيرون و سوار اسانسور ميشيم بعضي وقتا خوشحالي و بعضي وقتها هم بخاطر اينكه نذاشتم از پله استفاده كني شكايت داري (اخه عاشق بالا و پايين رفتن از پله اي) و وقتي هم ميرسيم با دستاي كوچولوت در اسانسورو فشار ميدي تا باز بشه
يه اتفاق جالب
يه پيشي اومده كه كاملا سياهه و هيچكس سمتش نميره اما جنابعالي دنبالش ميدوي و هرچي ميخوايم جلوت رو بگيريم فايده نداره و پيشي هم فهميده كه كوچولويي براي همين كاري بهت نداره البته شايدم اون غذا ها و گوشتهايي كه داديم به دهنش مزه كرده و ميدونه نبايد دست از پا خطا كنه وگرنه سهميه ش قطع ميشه
جيگرم
هوا سرد شده و بخاري رو روشن كرديم و هرچي بهت ميگيم جيز فايده نداره و براي همين خودت دست كوچولوت رو زدي تا امتحان كني و خداروشكر اتفاقي برات نيوفتاد فقط ياد گرفتي كه ديگه نبايد سمت بخاري بري
مامان مهين هم كه عاشق بافتني هست ميخواد برات لباسهاي خوشگل ببافه ، البته براي چند سال بعدت هم چند دست بافته . چون سال گذشته با مامان طلعت باهم براي هيرادم لباس ميبافتند و امسال هم برنامه دارن براي كوچولوي ما (يكي از نمونه بافتهاي مامان مهين براي سالهاي اتي هيرادم)
فقط مشكل اينجاست كه اقا هيراد اصلا از كلاه و جوراب و كفش و لباسهاي ضخيم فراريه
همدم ما
از اونجا كه خيلي خوش خوراكي براي همين همه چي برات تهيه ميكنيم تا همه طعمها رو بچشي و ذائقه ات عادت كنه و يه وقتي نگي اين و ميخورم و اونو نميخورم اما وقتي به ميوه ها ميرسه و ظرف ميوه رو ميبيني بعد از خوردن ميوه ات دوست داري از هر كدوم انها جداگانه بچشي (اينم يه نمونه ببين چه به روز اين سيب اوردي) عزيزم ميوه هاي ديگه هم هستند مثل خيار و گلابي و ... كه جاي دندونهات روي انهاست كه عكساشو ميذارم برات
واي اگه بدوني وقتي خونه بابا اكبر ميريم و تاپ سوارت ميكنن چه كيفي ميكني البته همون چند دقيقه اول و بعد ازش آويزون ميشي و بايد سريع بياريمت پايين تا كار دستمون ندادي
وقتي هم كه عمو رضا بلندت ميكنه كه بارفيكس رو بگيري ديگه كار از كار ميگذره و ديگه پايين نمياي و محكم ميله رو ميگيري و دوست داري كه همونجا دائم بارفيكس بري ( اخه پسرم مثل مامانش ورزشكاره )
آخر ماه تولد مهيار جونه و چون براي موژانم تولد نگرفتند براي همين هردوتاشون تو يه روز تولد گرفتن و خيلي خوب بود و خوش گذشت و عمو و زن عمو خيلي زحمت كشيدند . پسر طلاي ما هم كه سوژه اصلي بود و تو همه عكسها حاضر و اثر انگشتش هم روي كيك بود و هم ژله هايي كه روي ميز بود و براي خودش پادشاهي ميكرد و نميدونم اگه اين فيلمها و عكسهاتو ببيني چيكار ميكني
اسباب بازيهاي موژانم كه تودستهاي تو نميتونن نفس بكشن اول اروم اروم نگاه كردي و بعدش باانها كشتي ميگرفتي
ماماني اين ماه هم براي مراقبت از ني ني مون رفتيم بهداشت كه اين بار
وزن شما 12/500 و قد جنابعالي 84 سانتيمتر شده
البته يادمون ميمونه كه اين روز مصادف شده با اول محرم سال 92 عزيزم