هيراد جونهيراد جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

يكي يدونه - هيراد دردونه

عيد قربان

1392/8/20 18:32
1,503 بازدید
اشتراک گذاری

sheepo

عيد قربان سال گذشته 5-آبان-91 در تدارك آماده كردن جيگر مامان بوديم كه براي ختنه ببريم و عمه مهديه با دكتر هماهنگ كرد و قرار شد عصر بريم و براي همين عصر با مامان مهين و عمه مهديه رفتيم مطب دكتر حسين پناه(جراح) و قبل از ما هم مامان طلعت و بابا اكبر و دايي بنيامين اونجا بودند و وقتي جراحي شروع شد من و مامان مهين كه طاقت نمياورديم اومديم تو حياط ساختمان پزشكان و بقيه بالاسرت بودند و وقتي تموم شد شيربني رو كه براي دكتر گرفتيم داديم و همگي اومديم خونه مامان مهين كه عمو اكبر و خانواده هم اونجا بودند و مامان مهين شام آماده كرده بود كه همه دور هم بوديم و فقط پسرگلم بود كه بخاطر داروهاي بي حسي و مسكن خوابيده بود و اصلا حركت نميكردي براي همين همه بالاسرت بودن تا ببينند كه كي ميتوني حركت كني و براي همين ما شب خونه مامان مهين و بابا پرويز بوديم و خدارو شكر اتفاقي نيوفتاد و تا صبح همه نوبتي كشيك ميداديم.

فدات بشم من كه بخاطر درد پستونك رو تند  و تند ميمكيديناراحت

2

دوستت داريم جيگر مامان

5 آبان

فردا كه از خواب بيدار شدي مثل يه شير مرد رفتار كردي مگه نه قلب

25 ابان

 عيدقربان91

عزيزم وقتي دردت ميگرفت و گريه ميكردي ما هم نميتونستيم تحمل كنيم

مامان هم پا به پاي تو ناراحت  نگران

درد

خيلي بهم سخت گذشت و دعا ميكردم ميتونستيم اين جراحي رو انجام نميداديم ولي نميشد.

براي اينكه درد يادت بره عمه خيلي باهات بازي ميكرد تا بخندي و ما هم با لبخندت شاد بشيم

لبخند

جوجو

بعد از يكي - دو روز تونستي بشيني و خيلي حالت بهتر شده خوشگل ما

تكيه

و اينقدر خوب شدي كه بتوني يه خواب خوب داشته باشي و خوابهاي خوب هم ببيني

خواب

 ما هم تصميم گرفتيم چون پسر خوبي بودي ببريمت دور بزنيم و براي همين رفتيم خونه عمو اكبر تا بتوني پيش موژان و مهيار باشي و بازي كني البته عمه هم بعد از ما رسيد

2

هيرادم

اينم از  خواب عزيز دلم كه هميشه تو ماشين خوابه

خواب

اما اين عيد قربان 92

 اين عيدهم خيلي خوش گذشت و همه دور هم بوديم و مامان مهين نهار دعوت كرده و ما هم اونجا رفتيم كه كلي با مو‍ژان و تارا بازي كردي و حسابي با مهيار گرم گرفتي و شوخي ميكردين

شب عيد قربان براي دومين بار رفتي عروسي (نرجس و ايمان) و وقتي حاضرشدي برات پاپيون زدم كه هنوز از در خونه بيرون نرفته بوديم كه آثاري از آن باقي نمونده بود و براي همين كروات رو برداشتم و توي راه كه خوابيده بودي اونو برات زدم و وقتي هم رسيدي بود ولي وقتي از پيش بابا اومدي پيشم ديگه خبري از كروات هم نبود

كلي عمو رضا و بابا ازت عكس گرفتند و كلي توي عروسي خوش گذروندي و بقول خودت ناناي كردي و حسابي با تيپي كه زدي دل همه رو بردي عزيزم - البته عكسهاي عمورضا و بابا هنوز بدستم نرسيده تا اينجا بذارم

عيدقربان92

قربان92

شب قبل از عروسي با خاله مليكا لباسهاي فردا شب رو چك كرديم

خوش تيپ

لباس كه پوشيدي ميخواستي بري بيرون چون حاضر شده بودي و نميخواستي خونه بموني

عزيزم

اگه بدوني خاله مليكا چقدر تلاش كرد تا بتونيم يكجا ثابت نگهت داريم چون دائم راه ميري و يك دقيقه هم استراحت نميكني فدات شم

شادوماد

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

برناک
18 مهر 92 20:17
خانومای عزیز و محترم سلام..... یه برنامه جدید و جالب دیدم....گفتن اینجا معرفی کنم.....برای خانم هایی که قصد باردار شدن دارن....خیلی کارآمد هست... برنامه تست بارداری......هم نسخه موبایلش هست..هم نسخه برای نصب در ویندوز.... با این برنامه می تونید از باردار شدن خودتون مطلع بشید.... برای مطالع دقیق تر به سایت خودش مراجعه کنید.....مطمئنم که خیلی براتون مفیده..... http://niniapp.com/2013/09/%D9%86%D8%B1%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%B2/