هيراد جونهيراد جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

يكي يدونه - هيراد دردونه

19ماهگي هيراد جون

1392/12/14 0:51
1,234 بازدید
اشتراک گذاری

هيراد عزيزم

ماهگيت

مبارك

 

                    DARIH

 

عزيزم يك ماه ديگه گذشت و  ماهه شدي

اوايل 19 ماهگي(1سال و 6 ماه و 2 روز) خيلي به شما و ما سخت گذشت چون واكسن سه گانه و MMR رو زدي  و حسابي تب كردي و تمام شب درد داشتي و ميگفتي پا، قدم از قدم نميتونستي برداري و روز اول كمي راه رفتي اونم لنگان اما روز دوم حتي پاهاي كوچولوتو رو زمين هم نميذاشتي و قدرت راه رفتن نداشتي و خيلي به ما سخت گذشت و فقط اينكه عمو اكبر و خانواده اينجا بودند و شما بخاطر بازي با موژان نصفه و نيمه راه ميرفتي اما هر چند دقيقه يكبار ميگي پا -درد  و من بوسش ميكنم و خوب ميشي و دوباره لنگ لنگان ميري و بازي ميكني.

وقتي 1سال و 6 ماه و 3 روزت شد ديدم زبون خوشگلت رو دائم از گوشه لب مياري بيرون و انگاري داري با نوك زبونت لثه خوشگلت رو ميخاروني تا بتونه راحت بياد بيرون و خيلي با مزه ميشي وقتي اين كار رو ميكني و البته فقط تو فيلم معلومه و موقع گرفتن عكس مثل يه شير مرد زبونت رو ميبري تو و ژست ميگيري خوشگل من.

                                          

اين هفته كلاسهاي دانشگاه شروع ميشه و منم رفتم و شما پيش مامان مهين موندي و خوشبختانه دانشجوها نيومدن و منم زودي اومدم تا كنارت باشم .خيلي سخته حتي چند دقيقه يا  بخوام نبينمت گلم ،البته شما هم وابسته شدي و همش پيش خودمي و از من جدا نميشي عشقم.

عزيز دلم دايره لغاتت همه رو متعجب كرده ، با بابا مهدي رفتيم بليط هواپيما بگيريم كه شما اونقدر تك كلمه اي و خوشگل حرف ميزدي كه مسئول اونجا شما رو برد پشت كانتر و كلي باهات بازي كرد و ميگفت بچه 3 ساله اونا اينقدر كلمه تا حالا حرف نزده و من و بابا هم كلي قند تو دلمون آب شد .

كلمات جديدي كه ميگي رو تو لغت نامه ات نوشتم .

 عزيزم 1 سال و 6 ماه و 10 روزت شد كه با هم رفتيم شيراز و قبل از پرواز خيلي استرس داشتيم كه نرسيم و تو ترافيك مونديم و خوشبختانه بالاخره پاي پرواز رسيديم و توي اين مسافرت با تعدادي از بازيگران مثل مهدي هاشمي و ... همسفر شديم و شما هم كل مسير شيرين كاري ميكردي و مهماندارها دائم با شما بازي ميكردند و براي همين متوجه مسير نشديم و خوب رسيديم

به محض مستقر شدن در هتل با مامان حوريه رفتيم حافظيه و بعد هم سعدي و ديگه هوا تاريك شد كه رسيديم هتل و استراحت كرديم و براي شام رفتيم بيرون و وقتي برگشتيم يكي از دوستانم براي ملاقات آمد و بعد از چند سال همديگه رو ديديم

عشقم 1سال و 6 ماه و 11 روزه شدي كه صبح با همديگه رفتيم بيرون و از بناهاي تاريخي مثل ارگ كريم خان و حمام زند و موزه و عمارت كلاه فرنگي و حمام وكيل ديدن كرديم و بازار وكيل تعطيل بود و رفتيم رستوران شرزه كه خيلي معروف بود و همه اونجا رو معرفي كردند و خيلي خوش گذشت و تو راه برگشت رفتيم شاهچراغ و از اونجا اومديم هتل و استراحت كرديم و عصري مژده جون يكي از دوستان ما رو شام دعوت كرد و براي همين ما حاضر شديم و رفتيم و تا ساعت 12 اونجا بوديم و شما كلي با مهرداد جون بازي كردي و خيلي بهت خوش گذشت چون مژگان جون حسابي باهات بازي كرد و كلي با هم كيف كردين و شب مژگان جون و خانواده ما رو تا هتل بدرقه کردندو خیلی به ما لطف داشتند .

پسر گلم 1سال و 6 ماه و 12 روزه شده و بابا براي كاري به مرودشت رفت و من و شما با هم صبحانه خورديم و حاضر شديم و رفتيم اداره پيش خاله مژده و خاله هم زحمت كشيد و ما رو باغ دلگشا برد و بعد با هم كل باغ رو دور زديم و فوق العاده زيبا بود و عطر نارنج همه جا رو گرفته بود و شمشادها همه منظم و مرتب چشمها رو خيره ميكردن و عمارت باغ دلگشا هم موزه سكه و اشياء قديمي بود و شما هم كل مسير رو براي خودت قدم زدي و به گروهي از پيرمردها رسيديم كه براي خودشون گروه نوازندگي داشتند و شما هم از جلو به همه لبخند ميزدي و براي اونها دست تكون ميدادي و از اين روابط حسنه شما خوششون آمده بود.

بعد از باغ دلگشا با هم رفتيم هتل نهار خورديم و استراحت كرديم و خاله مژده اومد دنبال ما و رفتيم خونه و كلي بازي و گشت و آلبوم و ... تا بابا هم به ما پيوست و بعد با آقاي مزيناني و مژده جون رفتيم براي ديدن بازار وكيل و خريد و عكس و خلاصه كلي خوش گذشت و شما هم كه براي لباس محلي كلي ذوق معكوس داشتي و تا ما كل بازار رو ببينيم شب شده بود و بايد برميگشتيم و براي همين قبل از برگشت به هتل رفتيم براي غذا به شب چره كه بازم براي شيرازيها خيلي معروف بود و غذاش هم فوق العاده بود و بعد از آنجا رفتيم هتل و استراحت كرديم، البته ساعت 11 شده بود

نفس ما 1سال و 6 ماه و 13 روزه بودي كه خاله مژده كلاً مرخصي گرفت و اومد دنبالمون و با هم رفتيم خانه زینت الملوك و جايي كه تا حالا نظيرش رو نديده بودم و خيلي زيبا بود و كلي عكس و ... و از اونجا از بابا و آقاي مزيناني جداشديم و با مژده جون رفتيم نارنجستان كه خيلي خيلي زيبا بود و منم كه عاشق جاهاي تاريخي و براي همين خيلي بهم خوش گذشت و دائم دنبال عزیز دلم  بودم كه يه وقت تو حوض آب نيوفتي و يا داخل موزه دست به چیزی نزنی و از پله ها بالا نري يا پايين نياي و خلاصه دائم در حال اين ور و اونور رفتن اما عالي بود و به شما هم خيلي خوش گذشت و تا بحال نديده بودم كه اينقدر ذوق زده بشي و دائم براي ديدن جاهاي جديد از اين اتاق به اون اتاق بري.

عزيزم ديگه مثل فرفره ميدوي و ما هم دنبالت و براي همين وقتي از نارنجستان اومديم بيرون رفتيم براي نهار به تالار مرواريد و غذا گرفتيم و به روش شيرازي ها اونو تو فضاي باز خورديم كه خيلي بهمون چسبيد و شما هم كه دائم در حال راه رفتن و نميدونم اين پاهاي كوچولوت خسته نشدن اينقدر که راه رفتن

بعد از نهار همگي اومديم فرودگاه و با هزار بار و بنه اومديم سوار بشيم كه چشمت باب اسفنجي ديد و بابايي هم كه منتظر تا شما لب تر كني و براي همين برات خريد و شما هم اونو بغل ميكردي و ميبوسيدي و به خودت فشارش ميدادي .انگار چند وقت از هم دور بودين و تازه به هم رسيدين و سوار هواپيما كه شديم خوابيدي تا وقتي كه ميخواستيم پياده بشيم و شب هم شام خونه مامان مهين رفتيم و بابا پرويز هم مشهد رفته و قراره برسه ولي چون دير وقت بود اومديم خونه مون و شما هم چون خيلي خسته بودي خوابيدي نفسم

بقول خاله مژده ، هيراد خوشمزه (14 روز) خيلي كارها رو انجام ميدي و خيلي از كلمات رو ميگي و جديداً اسم بابا و مامان رو هم يه جورايي ميگي و مامان مهين و عمه مهديه هم زحمت كشيدن و برات اسباب بازي خريدن كه براي يادگاري توي اسباب بازيهات قرار ميدم .

 يكي يدونه این ماه برای ما پر از شادی و تفریح بود و البته در کنار هم خیلی خوش گذشت روز به روز بزرگتر میشی وما تمام تلاش خودمون رو میکنیم که بهترین هارو برای شما فراهم کنیم

این ماه پر بود از مهمانی ودید وبازديد:یه دوست عزیز داریم که از مشهد اومد بود وچندروزی مهمان مامانی بود و خاله زهرا هم به ما پيوست و كلي با هم بوديم و خونه تكوني و كلي كارهاي خريد و خورده كاري و شما هم كلي كيف ميكني چون همش با هم ميريم دَدَر و بهت خوش ميگذره.

براي پايان 18 ماهگي و ورود شما به 19 ماهگي 3 شب پشت سر هم مهموني داديم .

شب اول خانواده بابايي و خاله زهرا بودن كه كلي بازي كردي و سرگرم بودي و خاله زحمت كشيده و برات يه بلوز مي بافه و مامان مهين هم مشغول بافتني هست knitting christmas socksو خلاصه اينكه شما اينقدر ميل بافتني و كلاف ديدي كه چشم و دل سير شدي و مثل بعضي از بچه ها اصلا دست به ميل و كلاف بافتني نميزني و اين كارت همه رو به تعجب واميداره.

عشق مامان شب دوم ميهماني هم خانواده بابا اكبر و خاله ها و دايي و ما بوديم كه دوره با ما بود و  امشب هم عمو رضا رو تنها نميذاري و خيلي خوشگل اسمش رو صدا ميزني و میگی رضا و ديگه حرف زدنت عالي شده و خيلي از شما راضي هستيم مامان جان

صبح روز جمعه باخاله مليكا و ماماني رفتيم خونه باغ بابايي و عمواحمد و عمو رضا هم بودند و برنامه  رو داشتندو بابا مهدي بعدا به ما پيوست و كلي سبزي چيديم و با هم دور زديم و شما هم تا ميتونستي از فرصت استفاده كردي و بازي كردي

و عصري اومديم خونه تا براي مهماني شب سوم آماده بشيم كه همكاران بابا و البته دوست خانوادگي ما آمدند و شما كلي با فاطمه و امير علي بازي كردي و تا آخر شب صداي شما مي اومد كه به اونا ميگفتي ني ني و دنبال خودت به اتاقت ميبردي و با هم بازي مي كرديد.

امروز يه كم تنت داغ شده و من فكر كردم بخاطر جنب و جوشي كه داري اينجوريه ولي ... انگار یه جورایی سرما خوردی و یا اثر واکسنی که زدی و تنت انگار پشه نیش زده و دون دون شدی و رفتیم پیش دکتر که گفت سرماخوردگی خفیفه و دارو داد که خدا رو شکر زود اقدام کردیم و البته دندون شما هم امان نداد و بیرون اومد

عشقم دوستت داریم و برای لحظه - لخظه هایی که با ما هستی خدا رو شکر میکنیم  و از خدا ممنونیم که چنین نعمتی رو به ما عطا کردهقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان تینا و رایان
16 فروردین 93 9:00
19 ماهگی مبارک عزیزم...همیشه به مسافرت و شادی خوشبختانه رایان زیاد اذیت نشد برای واکسن 18 ماهگی ولی اشکال ناره دیگه راحت شدیم تا ورود به مدرسه
مامان امیرحسین
16 فروردین 93 9:55
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هر آن خواهی برایت آن بماند برایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند نوزده ماهگیت مبارک عزیزم. واااای من هم همش نگران این واکسن هیجده ماهگی هستم همیشه به گردش و تفریح
مامان امیرحسین
16 فروردین 93 9:57
خصوصی دوستم
سارا
17 فروردین 93 7:00
سلام تقویم رایگان سال 1393 با عکسهای خودتون و قالب وبلاگ رایگان وسفارشی با طراحی ویژه سنیــــــــا..
سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
17 فروردین 93 20:26
سلام سال نو مبارک ممنونم از نظرتون چشم حتما سعی میکنم مکانهای تارخی هم بذارم
سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
18 فروردین 93 10:49
سلام اگه با مرورگر موزیلا وارد فضای اینترنت بشید میتونید سایز عکسا رو کوچیک کند
آوايي ( لي لي )
19 فروردین 93 2:48
کاش يادت نرود روي اين نقطه ي پر رنگ بزرگ،.. بين ناباوري آدمها يک نفر مي خواهد که به يادت باشد،.. نکند کنج هياهو بروم از يادت..
آوايي ( لي لي )
19 فروردین 93 2:49
نوزده ماهگي گل پسر مبارككككككك
مامان علی کوچولو
20 فروردین 93 16:27
هیراد جون 19 ماهگیت مبارک باشه عزیزم.علی کوچولوی ما هم چند روز پیش واکسن 18ماهگیشو زد اونم یه کم اذیت شد الهی بمیرم واسه شما نی نی های شیطون که نمیتونید راه برید وقتی واکسن میزنید ولی آخ جون دیگه تموم شد تااااااااااا6 سالگیراستی مامی جون توی نوشته هاتون خوندم که به شهر ما اومدین خیلی خوشحال شدم که بهتون خوش گذشته بود سال نوتونم مبارک
مامان ماهان
23 فروردین 93 1:51
چرا فراموش شدیم
مامان ماهان
23 فروردین 93 1:54
از خدا تو سال جدید براتون دل خوش و سلامتی میخام
مامان پرنيان
23 فروردین 93 7:09
سلام نوزده ماهگي هيراد جون مبارک باشه انشاالله بهتر باشه سال خوبي رو هم در کنار هم پيش رو داشته باشيد .
مامان تینا و رایان
27 فروردین 93 21:06
خصوصی
مامان آروین
28 فروردین 93 17:28
قربون پسر ماه 19 ماهه نااااااااااااااااااااااازم ایشاله همیشه لبات خندون باشه گل خوشگلم
محبوبه مامان پرهام
30 فروردین 93 1:22
همیشه به سفر و شادی گلم چه پسر خوبی آفلیییییین وقتی داشتم خاطرتو میخوندم به دو اسم آشنا برخوردم مامان مهین و بابا پرویز احتمال میدم اسم پدر و مادر خودت باشه , اسم پدر و مادر منم همینه ...دو تا بچه کوچولو هرکدوم یه جای دنیا, از طریق نت با هم دوست بشن بعد اسم بابایی و مامانیشون یکی باشه! خیلی جالبه نه؟ البته پدر من سالهاست که فوت کرده , خدا پدر شمارو براتون حفظ کنه
آوايي ( لي لي )
30 فروردین 93 3:51
کسانی که تو پيوندهاي من هستن همه چیزشون خاصه: لبخندهاشون, گریه هاشون , تیپشون , رفتارشون, اخلاقشون, احساساتشون, دوست داشتنشون, اینا مخاطب نبودن که خاص باشن خاص بودن ک مخاطب شدن..."تقدیم به تو دوست خوبم"
آوايي ( لي لي )
30 فروردین 93 3:52
19 ماهگي گل پسر مبارك
مامان تینا و رایان
30 فروردین 93 13:11
__ (¯ `•?.•´¯) _____ (_.•´/|\`•._) _______ (_.:._)__(¯`:´¯) __(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.?.•´¯) (¯ `•??.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._) (_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶ __(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶ ____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶ _____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ______(¯ `C.?.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶ ______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶ _______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•K?.•´¯)¶¶¶ ¶¶¶(¯ `Y.?.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶ ¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ _ (_.:._)¶¶ ¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶ ______¶¶¶¶¶(¯ `•.?.•´¯)¶¶ ¶¶¶ ____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶ ___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶ ___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶ ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶-------- عزیزم روزت مبارک
مامان امیرحسین
31 فروردین 93 22:38
خواندممت گل تا بدانی از همه گلها سری یک جهان گل دیدم و اما تو چیز دیگری خوب می دونی چرا؟ چون هم زن و هم مادری روزت مبارک دوستم
مامان آروین
3 اردیبهشت 93 3:02
زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است “مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق و مهربانی و صبوری و دلسوزی واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد مهرش تا ابد در دل جای دارد. تو بهترین گل، میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی، شب که می رسد، مثل ستاره، گوئیا مهتابی روز مادر مبارک
خاله محبوبه
7 اردیبهشت 93 16:28
19 ماهگیت مبارک جینجیله خاله