اتاق هيراد
عشقم موقعي كه 5-4 ماهه بودي ما شروع كرديم به خريد سيسموني و حسابي بابايي و ماماني برات سنگ تموم گذاشتن
هر دفعه با يك نفر ميرفتيم خريد و مامان طلعت پاي ثابت اين ماجرا بود
يك بار با مامان مهين و عمه مهديه ،يك بار با خاله محبوبه و مليكا،يك بار با دايي بنيامين و
گاهي هم فقط من و بابا و مامان طلعت
قبل از اينكه خيلي سنگين بشم و نتونم حركت كنم با مشورت بزرگترها رفتيم براي خريد سيسموني و خيلي حس قشنگي بود و خيلي خوب بود
وقتي بابا مهدي و مامان طلعت ميرفتن تو يه مغازه كلي وسيله برات ميخريدند و ميومدن و اصلا كاري نداشتن كه سري قبل هم برات خريديم يا نه
اخه هر دوي اونا عاشقتن و دوست دارن بهترين ها مال شما باشه گلم
زحمت چيدمان اتاق هم باز با همه بود چون به مناسبت قدوم مبارك شما ما يه خونه تكوني اساسي داشتيم و يه بنايي حسابي كه اومدنت رو برامون خاطره انگيزتر كرد و يه بسيج همگاني راه افتاده بود
چون توي ماه رمضان بود و همه روزه بودن : خاله محبوبه و مليكا اومدن و عمو رضا هم به بابا براي چيدمان خونه كلي كمك كرد و مامان مهين و مامان طلعت هم پشتيبان كارها بودند و بابا اكبر هم كه موقع جابجايي ها ميومد و بعدش ميرفت تا برنامه افطار رو بچينه و وقتي كارها تموم ميشد تو اتاق مطالعه سفره مينداختيم كه خيلي باصفا بود
روز اخر كارها تا دير وقت بيدار بوديم و همه باهم كمك كردند تا كار اتاق هيـــــــــــــــــــــــرادم تموم بشه
البته اين فقط گوشه اي از زحمات بابا اكبر ومامان طلعت هست
ورودي اتاق هيراد جون
ساعت تولد هيراد جونم
كتاب داستانها و سي دي هايي كه مامان طلعت و بابا اكبر و دايي بنيامين از نمايشگاه كتاب براي شما گرفتند
مواد بهداشتي شما رو به پيشنهاد خاله رباب تهيه كرديم كه واقعا عالي هستند
دست همگي درد نكنه كه اينقدر زحمت كشيدند
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس