پنج و شش ماهگي هيراد جون
عزیز مامان 5 ماهه شدی و وروجک
پسرطلام تو ميتوني با صدا بخندي و ذوق بكني - بابا مهدي بهت تونسته نان بده و تو هم به لثه هات بكشي و طعم اونو بچشي. عزيزم تو ديگه ميتوني دست مامان و تو دستات بگيري و فشار بدي.
عشقم زود از خواب بيدار مي شوي و بابا مهدي رو بدرقه ميكني
همه حركات و كارهات رو دوست داريم هيراد عزيزم
عزيزم شش ماه از تولدت گذشته و نفس ما شدي تو زندگي
الان وزنت 8/800 و قدت 70 سانت شده عشقم
اين بار براي مراقبت مامان مهين اومد و باهم رفتيم براي واكسن و اعمال شش ماهگيت
ايندفعه براي بار سوم قطره فلج اطفال خوردي و بعدش هم واكسن سه گانه و هپاتيت B داشتي هم به من و هم به مامان مهين خيلي سخت گذشت و از انجا امديم خونه مامان طلعت و طبق معمول بخاطر داروي استامينوفني كه بهت ميدم تا كمتر تب كني و درد بكشي گرفتي خوابيدي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی