سه و چهار ماهگي هيراد جون
عشق مامان حسابي ماه شدي و همه رو شيفته خودت كردي. بابا برات غش و ضعف ميره وقتي از در تو مياد و تو براش ميخندي و دست و پا تكون ميدي عزيزم و اون ذوق كردن هات منو كشته
هیراد مامانی تو سه ماهگی خودش کلمه ((بو))رو میگه چه موقع اعتراض و چه موقع خوشحالی. میتونه دست مامانو بگیره و فشار بده . عزیزمامان صبحها زود از خواب بیدار میشه (اخه میخواد وقتی باباش میره سرکار اونو بدرقه کنه)
دستهای خوشگلت رو قربون
اولين بار هيراد جونم توي سه ماهگي رفت اتليه (باران) كه چند ماه عكس ماهش در سطح شهر بصورت پوستر بود - البته الانم هنوز هست
عزيزم توي چهار(4) ماهگيت هم رفتيم براي كارهاي مراقبت از ني ني مون
وزن 7/500 كيلو و قدت 66 سانتيمتر شده عشقم
خاله محبوبه اومده خونه ماماني و براي همين باهم رفتيم و خيلي شلوغ بود بازم واكسن داري و خيلي سختمه كه دوباره اشكهاتو ببينم ايندفعه قطره فلج اطفال و واكسن سه گانه داشتي كه وقتي اومديم خونه خاله دائما برات كمپرس گذاشت و بهت رسيد و شما هم در كمال ارامش خوابيدي