نه ماهگي هيراد جونم
عشق ماماني نه ماهه شده ، تو روروئك ميشيني و اول اروم آروم و بعد با سرعت حركت كردي گلم .
اولين مسافرت خانوادگي رو با بابااكبر و مامان طلعت و دايي بنيامين رفتيم چالوس و كلاردشت و ... كه خيلي خوش گذشت چون وقتي داشتيم بر ميگشتيم دونه هاي مرواريديت داشت از لثه هات بيرون ميزد.
اولين بار كه گذاشتيمت تو روروئك خاله مليكا و عمو رضا هم اينجا بودن و كلي تشويقت كرديم تا حركت كني و اونقدر سرو صدا شد كه نگو . ما از خودت بيشتر مشتاق بوديم و خودت با حيرت ما رو نگاه ميكردي و زنگ زدم به عمه مهديه و مامان مهين كه بيان و اونا هم زود اومدن و راه رفتن عسلمون رو تو روروئك ديدن و خيلي شب خوبي بود و كلي هيجان داشتيم .البته اول به عقب ميرفتي و اصلا به سمت جلو نمي اومدي و بعدشم به پهلو حركت كردن و ديگه وقتي دستت اومد بايد چيكار كني خودت باسرعت حركت كردي . خيلي حركت هات توي روروئك ديدنيه
همدم مامان توي نه ماهگي با عمه مهديه رفتيم براي مراقبت وزنت 10/200 و قدت 75 سانتيمتر شده ديگه عزيزم مردي شده براي خودش