هيراد جونهيراد جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

يكي يدونه - هيراد دردونه

سفر به شیراز

  عزیزم باز هم فرصت پیش اومد تا ما دوباره با هم باشیم و یه مسافرت دیگه با هم بریم و بگردیم و خوش بگذرونیم و این بار بنا به اقبال ما سفر به استان فارس و شهر زیبای شیراز نصیب ما شد و برای همین چون اولین بار بود شما می اومدی سعی کردیم تا هم خوب بگردیم و هم به شما سخت نگذره برای همین بنا به پیشنهاد دوستان که بیشتر به وضعیت آشنا بودند ما از دیدن تخت جمشید و مقبره کوروش صرف نظر کردیم و با توجه به مدت زمانی که داشتیم سعی کردیم از جاهایی دیدن کنیم که هم نزدیک باشه و هم شما بخاطر مسافت اذیت نشی عشقم توی این سفر دوست مامان( مژده جون ) خیلی کمک کرد و خیلی زحمت کشید و با ما همراه بود و برای همین تونستیم یه سری از مکانها رو با هم بریم و ببینیم...
6 خرداد 1393

دومین عید نوروز عشق ما

  موقع سال تحويل كنار هم بوديم پای سفره هفت سین و شمع روشن كرديم و كنار هم نشستيم و شما هم لباس نو پوشيده بودي و هر سه نفرمون آماده براي اينكه سال جديد رو با هم شروع كنيم سال قبل اين موقع نميتونستي بشيني و بايد حتما مواظبت مي بودم تا نيوفتي و به مرور زمان بهتر شدي اما امسال مرد كوچولوي ما هستي و حسابي ورجه وورجه ميكني و ميدوي و بازي ميكني،خيلي خدا رو شكر ميكنيم كه ميتونيم اين روزهاي قشنگ رو ببينيم . بعد از تحويل شدن سال جديد 1393 رفتيم خونه بابا پرويز و شما ياد گرفتي ميگي عيـــد مُ  و همه رو خوشحال ميكني این هم از دوست جدید در سال جدید که برای اولین بار همدیگر رو دیدید: و بعد ا...
1 خرداد 1393

21 ماهگی هیراد جون

  پسر ما     ماهه شد پسر گل ما 21 ماهه شده و ما حسابی به خودمون می بالیم که چنین پسری داریم عشقم خیلی ناز شدی و مدام با کارهات ما رو میخندونی و یا احساسات ما رو قلقلک میدی اینقدر بزرگ شدی که با بابا مهدی میرید خرید و شما هم تو انتخاب اقلام کمک میکنی عزیزم بازی جدید فوت کردن شمعه که یاد گرفتی و خودت رو برای فوت کردن شمع تولدت آماده میکنی هوا عالی و گلهای حیاط حسابی فضا رو عوض کرده و ما هم از فرصت استفاده کردیم و رفتیم هوا خوری و البته شما باز یه موبایل گرفتی دستت و از فضای طبیعی وارد فضای مجازی شدی تو این ماه یاد گرفتی که بوووووووووووووووووووس های محکم محکم کنی و خودت و بهم ...
14 ارديبهشت 1393

لغت نامه هیراد

هیرادم امروز که تصمیم گرفتم این پست رو برات بنویسم ، شما 1سال و 4 ماه و 3 روزت شده  اما ادامه داره و دائم به روز ميشه گلم   گفته شده تــــــــــــــــــــــا 20 ماهگی هیــــــــــــــراد آش سوپ بی = بشین آن ن ن = وقتی ماشین حرکت می کنه و یا رد میشه میگی داااااااا= دایی بِ بی=مهدی گل سبز آت=آتنا هانا اوت=آتش اَبرَ=اکبر پَر=پرویز پَرپَر=پروانه کند=وقتی چیزی رو میکنی مَح=محبوبه عید مُ=عیدمبارک نازناز=چیزی رو ناز میکنی میگی دور=دور زدن - گشتن گفته شده تــــــــــــــــــــــا 19 ماهگی هیــــــــــــــراد   تمام لغات رو هنوز میگی و چیزی از یادت نرفته و چندتایی...
3 ارديبهشت 1393

20ماهگي هيراد جون

  هیــــــــــــــــــــــــــراد جونم                           ماهگيت مبارك   هيراد جونم 20 ماهه شده و اين ماه رو با سختي شروع كردي چون يه كم تنت گرم بود و ما فكر كرديم از جنب و جوشه ولي نه خير از سرماخوردگيه كه داره شروع ميشه عزيز دلم با آغاز 20 ماهگي تب شديدي كردي كه 3-2 روزي طول كشيد و با اينكه قبل از وقوع برديمت دكتر ولي با اين حال شما تب بدي كردي كه من و بابا شروع كرديم به برنامه ريزي براي دادن داروها و خدا رو شكر چون خيلي زود اقدام كرديم خيلي زود خوب شدي و راه افتادي البته فرصت رو غنيمت دونستي و 2تا دندون هم در آوردي ع...
14 فروردين 1393

مراحل رشد دندون هاي هيـــــراد جون

    1. دندان های پیشین فک پایین دو دندان میانی در فک پایین، نخستین دندان هایی هستند که در می آیند. این دندان ها اصولا بین 6 تا 10 ماهگی جوانه می زنند. وقتی این دندان ها در می آیند، چهره کودکان بسیار دیدنی و دوست داشتنی است. وقتی می خندند دو دندان کوچک در میان دهان خالی آنها هیجان خاصی به بیننده می دهد و لبخند را بر لب های آنها می آورد. مرواريد هاي هيراد جونم آخر 8 ماهگي و اوايل 9 ماهگي در اومدند   2. دندان های پیشین فک بالا دو دندان میانی در فک بالا، پس از دندان های پیشین پایین رشد می کنند. این دندان ها اصولا بین 8 تا 12 ماهگی جوانه می زنند. مرواريد هاي هيراد جونم آخر 8 ماهگي و اواي...
2 فروردين 1393

19ماهگي هيراد جون

هيراد عزيزم ماهگيت مبارك                          عزيزم يك ماه ديگه گذشت و   ماهه شدي اوايل 19 ماهگي(1سال و 6 ماه و 2 روز) خيلي به شما و ما سخت گذشت چون واكسن سه گانه و MMR رو زدي   و حسابي تب كردي  و تمام شب درد داشتي و ميگفتي پا، قدم از قدم نميتونستي برداري و روز اول كمي راه رفتي اونم لنگان اما روز دوم حتي پاهاي كوچولوتو رو زمين هم نميذاشتي و قدرت راه رفتن نداشتي و خيلي به ما سخت گذشت و فقط اينكه عمو اكبر و خانواده اينجا بودند و شما بخاطر بازي با موژان نصفه و نيمه راه ميرفتي اما هر چند دقيقه يكبار ميگي پا -درد ...
14 اسفند 1392